کتاب پدر به قلم سرکار خانم نرجس شکوریان فرد است که با داستان های بسیار جذاب و جملاتی ناب برای تحول در احساس و فکر و ساختن زندگی مان نوشته شده است . در این کتاب نویسنده با نقل داستانهای تربیتی از زندگی حضرت علی ( ع ) برداشتهای اجتماعی و اخلاقی خود را نیز به مخاطب ارائه داده است .
برای آشنایی با نگارش کتاب مطالعه کنید :
باور کنید بعد از سال ها گشتن و همه را دیدن و دل سپردن و دل کندن و امیدوار شدن و ناامیدی ها تنها جایی که او را یافتم نجف بود … نجف اشرف .
در خیابان مقابل حرم که راه می روی گنبد طلایی تمام عرض چشمانت را پر می کند و دلت شروع به ارتفاع گرفتن از زمین می کند …
وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است . فقط یک جمله می توانی زمزمه کنی :
– اسلام علیک یا بابا ، اسلام علیک یا علی
معنای علی را تازه دلت درک می کند .
علی ( ع ) بلندت می کند از زمین چسبناک تا خدا . زمینی شدن و دل به دنیا بستن . خسته ات کرده بود . دلت آسمان می خواست و همه ی خدا را …
علی ( ع ) تو را می کند از زمین و وصل می کند به خدا …
علی ( ع ) حکم پدری اش از جانب خدا آمده راحت بگو :
– سلام بابا .
و در آغوشش خودت را رها کن .
داستان 25 :
سی صد دینار هدیه دادند به پیامبر در همان مسجد رسول خدا ( ص ) بخشید به علی مرتضی .
از مسجد که بیرون آمد زنی را دید که با حالی درمانده درخواست کمک کرد . علی صد دینارش را به زن بخشید .
زبان زن لکنت گرفت و در سیاهی شب چشمانش مردی را دید که در انتهای کوچه ناگدید شد .
صبح نشده شایعه پیچید علی دیشب به زن بدکاره صد دینار کمک کرده است .
شب بعد مردی درخواست کمک کرد علی قدم آهسته کرد و صد دینار دوم ا هم داد به همان مرد . شایعه ادامه داشت :
علی دیشب به یک دزد صد دینار داده است .
شب سوم بود و صد دینار باقی مانده را هم به مردی دیگر داد که در مسیرش بود و در سکوت نگاه خاصی داشت .
دوباره شایعه شد :
علی دیشب به یک ثروتمند صد دینار کمک کرده است .
بیکارهایپ و منافق ها ایستاده بودند که علی هر کاری کند خرابش کنند .
آمد نشست مقابل رسول خدا . پیامبر حال علی را می دانست . خدا نیت های علی را می داند … و جبرئیل مرید علی است . خبر آورده است :
خداوند صدقه هایت را پذیرفته . زن بدکاره به دعای تو توبه کرده و با مری که خواهانش بود ازدواج کرد . صد دینارش شد خرج ازدواجش . مرد دزد با حال تو توبه کرد . شد سرمایه ی تجارتش . مرد ثروتمند اهل خمس و زکات نبود به نیت تو توبه کرد .
…
دستت را مقابل هر کس دراز نکن .
نیاز دل و جانت را به صاحبت بگو .
به شبی نگاهی گاهی محبتی …
هر چه هستی سر راه علی بایست .
جز نگاه محبت دست یاری و دعای عاقبت به خیری نخواهی دید …
دستت را به سمتش دراز کن
می گیری و می بردت تا …
بهشتی شوی !
بریده ای از کتاب(۱):
دربرگی از کتاب پدر
گاهی وقت ها خسته ای. خیلی!
روح و جسمت یک نوازش درست و حسابی طلب می کند…
یک حال خوب، یک هوای پرنسیم، یک چشم انداز زیبا تا افق، یک تکیه گاه محکم، یک چشم امیدوار.
یک کسی که مثل همه نباشد.
همیشه باشد، هر جا و هر وقت که تو هوایش را کردی،
او هوای تو را با قطره قطره باران وجودش، لطیف کند.
هوای بارانی نه؛ هوای آفتابی بارانی.
هم آفتاب باشد، هم روشن باشد، هم قطره های باران.
دل پر از عقده، برای آدم های ضعیف است.
این عقده ها، کینه و نفرت و نفرین می آورد.
این دل را نمی گویم، که به درد زباله می خورد.
دل خسته را، می گویم که همه ی زار و نزار دنیا را ریخته دور
و حالا دل، می خواهد یک کسی را داشته باشد که نورانی باشد…
سرعتِ نورِ حضورش و قدرت تابش وجودش،
وجود را روشن کند، ذهن را آرام کند، تپش قلب را منظم کند، اشک چشم را راه بیندازد و…
بریده ای از کتاب(۲):
دخترانش را می نشاند روی پایش.
در عرب رسم نبود « دخترداری»…
علی با آنها بازی می کرد.
نازشان را هم می خرید.
چنان محترم بزرگشان کرد که وقتی زینب وارد اتاق می شد، حسین مقابلش بلند می شد.
خودش خدا را یاد کودکانش می داد.
ریشه ای، که حتی با تمام مصیبتها هم خشک نمی شد.
ثمر دختر علی در کربلا بود که ماندگاری قیام برادر شد… حماسه ی زینب!
دختر را لوس نمی کرد،
مقاوم بار می آورد. دختر را ضعیف نمی کرد، مجاهدت یادش می داد.
دخترانه های دختران علی ، مادرانه های دختران علی، شد زنانگی های کربلایی…
دختران علی یزید را خوار و خفیف کردند.
علی پدر زن نمونه ی کربلاست.
زینب آنقدر شخصیت عظیمی دارد که می شود؛ زینب کبری
بریده ای از کتاب:(۳)
اگر ۲۰ یاور داشتی پس بجنگ…
این را پیامبر خدا به امیرالمؤمنین فرموده بود؛
وقتی که همه مدینه در یک چرخش عجیب حرف خدا و رسول را زمین گذاشتند،
علی را کنار زدند و با دیگری بیعت کردند.
پیامبر در غدیر فریاد زده بود که خدا علی را انتخاب کرده است،
در موقعیت های دیگر هم، وصی و جانشین را او معرفی کرده بود…
اما حالا مردم با اختیار خودشان به علی گفتند: نه.
به دنیا رأی «آری» دادند.
علی گفت: خدا در قرآن فرموده اگر ۲۰ نفر باشید و صبر کنید، بر ۲۰۰ نفر غلبه می کنید.
بار خدایا! ۲۰ نفر هم پیدا نشد.
به خدا سوگند اگر به اندازه این گوسفندان، مردانی خیرخواه خدا و رسول می داشتم
، او را از حکومت خلع می کردم…
و به خدا پیدا نشده بود…
امام این را ۳ بار فرمودند و…
به خانه بازگشتند.
پایداری پای حق راحت نیست اما بی عاقبت هم نیست.
دنیا یک ظاهری دارد که زیباست.
شیطان چنان در چشم و ذهن جذابش می کند که لذت حق را نبینی.
این می شود که تلخی دنیا را می پذیری. اما محکمی حق را نه.
سختی دنیا را می چشی اما طعم حق را نه.
زندگی بی عاقبت آخرت را طلب می کنی اما سعادت ابدی بودن با حق را نه.
کفایت می کند که بیزاری از باطن و بدی را دردلت نگه داری…. کفایت می کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.