در اسفند ۱۳۲۱ و در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، حدود ۱۱۵ هزار لهستانی، که دو سال در اسارت نیروهای شوروی در سیبری بودند، در چند مرحله از بندر انزلی و مشهد وارد ایران میشوند تا به نیروهای نظامی در جبهههای جنگ علیه متفقین بپیوندند. بخشی از این لهستانیها، عمدتا زنان و کودکان، در ایران ماندگار شدند و زندگی جدیدی را آغاز کردند. این ماجرا زندگی چند نسل از لهستانیها و ایرانیانی را که با آنها در ارتباط بودند تحتالشعاع قرار داد. رمان «تو به اصفهان بازخواهی گشت» رمانی پرکشش در مورد چند نسل از این مهاجران لهستانی است.
داستان این رمان درباره پسربچه ای افغانستانی به نام اسماعیل است که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده و برای تحقق رویای زندگی بهتر، به تهران مهاجرت می کند. سختی ها و دردهایی که مردم درددیده افغان برای مهاجرت به ایران و تهران بر خود هموار می کنند، از جمله مسائلی است که در این رمان به تصویر کشیده می شود.
یک رمان جاده ای فوق العاده…
زمستان است. فیروزه و مادرش باید به زاهدان و بعد افغانستان بروند. رسول قبول میکند که آنها را دربست از کرمان برساند به زاهدان. سوار ماشین رسول میشوند و رمان شروع میشود... رسول است و یک جادهی کویری طولانی پر از خطر. مسافرانش معمولی نیستند: یک دختر زیباروی افغان است و مادر پشتونش...
«افغانیکِشی» تلاشی است برای درک زندگی، رنج و عشق افغانهای نسل دوم و سوم که جز ایران جایی را ندیدهاند. کسانی که اینجا را وطن خود میدانند در حالی که از کوچکترین حقوق شهروندی هم محروماند.
– تویی که سرزمینت اینجا نیست/ محمدآصف سلطان زاده/ انتشارات آگه
«تویی که سرزمین ات اینجا نیست» حکایت حضور خیلی از مهاجران در ایران است. داستانی که «محمدآصف سلطانزاده» آن را در سال ۱۳۸۷ در مجموعهای به همین نام منتشر کرد. ۷ داستان از ۸ داستان این کتاب در افغانستان اتفاق میافتند: قصههایی از روزگار جنگ داخلی افغانستان. تنها داستان این مجموعه که در ایران اتفاق میافتد داستان اول این مجموعه است که حکایت تلخی است از پناهنده شدن یک مرد کاری و بااخلاق افغانستانی به کشور ایران…
کتاب جانستان کابلستان از رضا امیرخانی اولین بار در سال 1390 از سوی «انتشارات افق» منتشر شد. این کتاب روایت نویسنده از سفر چند روزهاش به کشور افغانستان است. سال 1388 رضا امیرخانی همراه همسر و فرزندش برای سخنرانی در مراسم دانشجویان جدید الورود دانشگاه شریف راهی مشهد میشوند.